اندکی صبر سحر نزدیک است

ساخت وبلاگ
گاهی اوقات با تمام وجود آرزو می‌کنم که ای کاش الآن یکی رو کنارم داشتم و می‌تونستم باهاش چند کلمه صحبت کنم. وضعیت نون رو تو وایبر چک می‌کنم تا ببینم اگه در دسترسه، به بهانۀ پرسیدن اینکه سمینار دیروزش چطور گذشت، کمی باهاش صحبت کنم و ببینم فردا حوصله داره با هم بریم موزه‌گردی. ولی متأسفانه آنلاین نیست. بعد با خودم فکر می‌کنم اگه من یه دختر بابایی بودم، یعنی اگه مثل این دخترایی بودم که روابط صمیمانه‌ای با پدرشون داشتن و باباشون خیلی دوسشون داشت، می‌شد الآن زنگ بزنم به بابا تا با شنیدن صدایی که از شنیدن صدای من خوشحال شده، دلم گرم شه. براش از دغدغه‌های این روزهام بگم. راجع به کارهام و تزم بگم، از این بگم که نمی‌دونم سال دیگه می‌خوام چیکار کنم. باهاش مشورت کنم که واسه خرید بلیط اپن هواپیما کدوم راه رو انتخاب کنم و ... بعد اونم بهم دلگرمی و قوت قلب بده و بگه "تا منو داری غم نداشته باش. تو فقط تمرکزت رو بذار رو درس خوندن، خدا بزرگه و من هم مثل کوه پشت سرت ایستادم." خدایا... به خاطر داشته‌هام شکرت اندکی صبر سحر نزدیک است...
ما را در سایت اندکی صبر سحر نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forerunnera بازدید : 95 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 16:16

قرار شد برنامۀ کمیته دو تز دانشگاه، که تا امروز با خودم فکر می‌کردم ممکنه زیاد هم جدی نباشه، حتماٌ برای من برگزار شه. ابتدا قرار بود ماه دیگه برگزار شه و جناب استاد عزیز از ایران و موسیو فیلیپ از مارسی از طریق اسکایپ در این جلسه حاضر شن. ولی بعد که فهمیدم امکان پرداخت هزینۀ سفر استاد به اینجا هست، با حساب کتاب دو دو تا چهارتایی که کردم تونستم جناب دیغکتوغ و از طریق جناب دیغکتوغ، جناب مسئول اکول دکترا رو راضی کنم تا این جلسه ماه بعدش و همزمان با سمینارم برگزار شه تا همه حاضر باشند و دغدغۀ مشکلات ارتباط اسکایپی رو نداشته باشیم و از طرفی هم بشه از حضور استاد عزیز هم در سمینارم استفاده کنیم. از دانشگاه که برگشتم خونه اولین کاری که کردم وضعیت حضور جناب استاد رو در دنیای مجازی چک کردم و از آنلاین بودنش خوشحال شدم. خلاصه بعد از اینکه لباس‌ها رو عوض کردم و آبی به دست و رو زدم، دکمۀ ایجاد ارتباط در اپلیکیشن موردنظر رو زدم و لحظاتی بعد با شنیدن صدای استاد خوشحال شدم. در نهایت استاد عزیز موافقت خودش رو برای اومدن در تاریخ موردنظر اعلام کرد و با اینکه اولش از این خبر استقبال کرد، اواخر صحبتمون یاد اندکی صبر سحر نزدیک است...
ما را در سایت اندکی صبر سحر نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : سمینار,سمینار ما,سمینار چیست,سمینار دکتر هلاکویی,سمینار ارشد, نویسنده : forerunnera بازدید : 84 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 16:15

به عکست خیره شده‌ام. مثل خیلی شب‌های دیگه ناخودآگاه روی تخت من – که البته این روزها دیگر مال من نیست – خوابیده‌ای و پیداست که روز خسته کننده‌ای رو در مدرسه و بعد در خونه و با درس و مشقت گذرونده‌ای. این روزها همین‌طور بی هیچ توقفی رشد می‌کنی و بزرگ میشی و به قول معروف شکل و شمایل مرد شدن به خود می‌گیری. یک زمانی، روزهای نه چندان دور، سر به سرت میذاشتم و می‌گفتم تو نباید هیچ وقت سبیل در بیاری و همیشه تو به این حرف من می‌خندیدی. به عکست که خیره میشم، می‌بینم جلوی قانون طبیعت رو نمیشه گرفت. حالا تو هر روز دور از چشمان من بزرگ میشی و من در این شهر غریب، غ اندکی صبر سحر نزدیک است...
ما را در سایت اندکی صبر سحر نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forerunnera بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 4 آبان 1395 ساعت: 4:10